۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - خلایق هر یکی صد بار پرسند, تو که جان و دلی یکبار واپرس ... خوشا آندل که از غم بهرهور بی, بر آندل وای کز غم بیخبر بی. ته که هرگز ... بی ته در کنج تنهایی شب و روز, نشینم تا که عمرم بر سر آیو .... چو شو گیرم خیالش را در آغوش, سحر از بسترم بوی گل آیو ..... نمیدونم دل سر گشتهی مو, اسیر نرگس مستانهی کیست ...